و شکستم ، و دویدم ، و فتادم
يكشنبه, ۱۰ مرداد ۱۳۸۹، ۰۹:۵۵ ب.ظ
و شکستم ، و دویدم ، و فتادم
درها به طنین های تو وا کردم.
هر تکه را جایی افکندم ، پر کردم هستی ز نگاه.
بر لب مردابی ، پاره ی لبخند تو بر روی لجن دیدم ، رفتم به نماز.
در بن خاری ، یاد تو پنهان بود ، برچیدم ، پاشیدم به جهان.
بر سیم درختان زدم آهنگ ز خود روییدن ، و به خود گستردن.
و شیاریدم شب یک دست نیایش ، افشاندم دانه ی راز.
و شکستم آویز فریب.
و دویدم تا هیچ. و دویدم تاچهره ی مرگ ، تا هسته ی هوش.
و فتادم بر صخره ی درد. از شبنم دیدار تو تر شد انگشتم ، لرزیدم.
وزشی می رفت از دامنه ای ، گامی همره او رفتم.
ته تاریکی ، تکه خورشیدی دیدم ، خوردم ، و زخود رفتم ، و رها بودم.
سهراب سپهری
- ۸۹/۰۵/۱۰
.........................................................................................
درسا حل قلبها این جای پای مهربانان است که می ماند
وگرنه موج روزگار هر ردپایی را پاک می کند