پائیز

مشخصات بلاگ
طبقه بندی موضوعی

۱۰۲ مطلب با موضوع «شعر و دلنوشته» ثبت شده است

کوهساران مرا پر کن، ای طنین فراموشی!

نفرین به زیبایی _آب تاریک خروشان_ که هست مرا فرو پیچید و برد!

تو ناگهان زیبا هستی، اندامت گردابی است

موج تو اقلیم مرا گرفت

تو را یافتم، آسمان ها را پی بردم

تو را یافتم، در ها را گشودم، شاخه ها را خواندم

افتاده باد آن برگ، که به آهنگ های وزش هایت نلرزد!

مژگان تو لرزید، رویا در هم شد

تپیدی: شیره ی گل به گردش در آمد.

بیدار شدی: جهان سر بر داشت، جوی از جای جهید.

به راه افتادی : سیم جاده غرق نوا شد

در کف توست رشته ی دگرگونی

از بیم زیبایی می گریزم، و چه بیهوده: فضا را گرفته ای

یادت جهان را پر غم می کند، و فراموشی کیمیاست.

در غم گداختم، ای بزرگ، ای تابان!

سر بر زن، شب زیست را در هم ریز، ستاره دیگر خاک!

جلوه ای، ای برون از دید!

از بیکران تو می ترسم، ای دوست! موج نوازشی.


سهراب سپهری

  • پائیـــز

ً“You say you love rain, but you use an umbrella to walk under it. You say you love sun, but you seek shelter when it is shining. You say you love wind, but when it comes you close your windows. So that's why I'm scared when you say you love me.”


میگویی باران دوست دارم
اما وقتی باران میبارد چتر به دست میگیری
میگویی آفتاب را دوست دارم
اما زیر نور خورشید به دنبال سایه میگردی
میگویی باد را دوست دارم
اما وقتی باد میوزد پنجره را میبندی

حالا دریاب وحشت مرا وقتی میگویی دوستت دارم...

باب مارلی

  • پائیـــز

صبح امروزکسی گفت به من:

 تو چقدر تنهایی !

گفتمش در پاسخ :

تو چقدر حساسی ؛

تن من گر تنهاست،

دل من با دلهاست،

دوستانی دارم

بهتر از برگ درخت

که دعایم گویند و دعاشان گویم،

یادشان دردل من ،

قلبشان منزل من...!

صافى آب مرا یادتو انداخت،رفیق!

تو دلت سبز،

لبت سرخ،

چراغت روشن!

چرخ روزیت همیشه چرخان!

نفست داغ،

تنت گرم،

دعایت با من!


سهراب سپهری

  • پائیـــز

منم شبیه حضوری که هست اما نیست


تویی شبیه خیالی که نیست اما هست …


سیده تکتم حسینی

  • پائیـــز

یاد من باشد فردا دم صبح
جور دیگر باشم
بد نگویم به هوا، آب ، زمین...
مهربان باشم، با مردم شهر
و فراموش کنم، هر چه گذشت
خانه ی دل، بتکانم ازغم
و به دستمالی از جنس گذشت ،
بزدایم دیگر،تار کدورت، از دل
مشت را باز کنم، تا که دستی گردد
و به لبخندی خوش
دست در دست زمان بگذارم
یاد من باشد فردا دم صبح
به نسیم از سر صدق، سلامی بدهم
و به انگشت نخی خواهم بست
تا فراموش، نگردد فردا
زندگی شیرین است، زندگی باید کرد
گرچه دیر است ولی
کاسه ای آب به پشت سر لبخند بریزم ،شاید
به سلامت ز سفر برگردد
بذر امید بکارم، در دل
لحظه را در یابم
من به بازار محبت بروم فردا صبح
مهربانی خودم، عرضه کنم
یک بغل عشق از آنجا بخرم
یاد من باشد فردا حتما
به سلامی، دل همسایه ی خود شاد کنم
بگذرم از سر تقصیر رفیق ، بنشینم دم در
چشم بر کوچه بدوزم با شوق
تا که شاید برسد همسفری ، ببرد این دل مارا با خود
و بدانم دیگر قهر هم چیز بدیست
یاد من باشد فردا حتما
باور این را بکنم، که دگر فرصت نیست
و بدانم که اگر دیر کنم ،مهلتی نیست مرا
و بدانم که شبی خواهم رفت
و شبی هست، که نیست، پس از آن فردایی

سهراب سپهرى

  • پائیـــز

وقتی برای دیگران ، لقمه ی بزرگتر از دهانشان باشی ،

آن ها چاره ای ندارند جز اینکه (خردت ) کنند تا برایشان اندازه شوی .

پس مراقب معاشرت هایت باش.

ساعت زندگیت را به افق آدمهای ارزان قیمت کوک نکن .

یا خواب می مانی...! یا از زندگی عقب !

  • پائیـــز

دنیا رو می بینی؟ حرف حرف میاره، پول پول میاره، خواب خواب میاره.ولی 'محبت'، "خیانت" میاره!

کاش همه میدانستن دل بستن به "کلاغی که "دل" دارد، بهتر است از "طاوسی که زیبایی" دارد!!

کاش میشد انگشت را تا ته حلق فرو کرد و بعضی دلبستگی ها را یکجا بالا آورد!!!!

وفاداری آدم ها رو "زمان" اثبات می کنه نه "زبان"!!!

زندگى به من آموخت: که"هیچ چیز از هیچ کس بعید نیست"!!!!

این جمله رو هرگز فراموش نکن : "برای دوستت دارم بعضی ها؛ "مرسی" هم زیاد است!!


حسین پناهی

  • پائیـــز

ماه رویی دل من برده و ترسم این است

سرمه بر چشم کشد زیره به کرمان ببرد


دو دلم اینکه بیاید من معمولی را

سر و سامان بدهد یا سر و سامان ببرد


حامد عسگری

  • پائیـــز

به این زخما مجبورم عادت کنم

خودم دوس ندارم باید بد بشم

باید یاد بگیرم کجا بشکنم

کجا دل ببندم کجا رد بشم...


حامد عسکری

  • پائیـــز

نوشتم که قولت؟

بهم گف شکست...

نوشتم چرا؟

گف: همینی که هس...


حامد عسکری

  • پائیـــز