چیزهایی که نگفتم
سه شنبه, ۵ مرداد ۱۳۸۹، ۰۹:۰۹ ب.ظ
وقتی چمدانش را به قصد رفتن بست،
نگفتم: " عزیزم، این کار را نکن."
نگفتم: "برگرد و یک بار دیگر به من فرصت بده."
وقتی پرسید دوستش دارم یا نه،
رویم را برگرداندم.
حالا او رفته، و من تمام چیزهایی را که نگفتم، می شنوم.
نگفتم: " عزیزم، متاسفم، چون من هم مقصر بودم. "
گفتم: " اگر راهت را انتخاب کرده ای،
من آن را سد نخواهم کرد."
او را در آغوش نگرفتم و اشک هایش را پاک نکردم
نگفتم: " اگر تو نباشی زندگی ام بی معنی خواهد بود."
نگفتم: " جاده ی بیرون خانه
طولانی و خلوت و بی انتهاست."
گفتم: " خدانگهدار، موفق باشی،
خدا به همراهت." او رفت و مرا تنها گذاشت
تا با تمام چیزهایی که نگفتم، زندگی کنم.
شل سیلوراشتاین
- ۸۹/۰۵/۰۵
خوبی؟!
چه خبرا؟!
ما نبودیم خوش گذشت؟
میبینم که 3تا پست عقب افتادم
ولی الان اومدم دیگه!
دیروز رسیدم،ساعت 13:30