خش خش...،صدای پایِ خزان است، یک نفر
در را به روی ِ حضــــرتِ پـاییـــز وا کنـد
"علیرضا بدیع"
طبقه بندی موضوعی
-
شعر و دلنوشته
(۱۰۲) -
داستان
(۱۱۵) -
متفرقه
(۲۲) -
دلنوشته
(۱)
بایگانی
- آذر ۱۳۹۵ (۱)
- آبان ۱۳۹۵ (۱)
- ارديبهشت ۱۳۹۵ (۲)
- بهمن ۱۳۹۴ (۱۸)
- دی ۱۳۹۴ (۱)
- آبان ۱۳۹۴ (۵)
- مهر ۱۳۹۴ (۲)
- شهریور ۱۳۹۴ (۲۰)
- مرداد ۱۳۹۴ (۲۵)
- تیر ۱۳۹۴ (۲۶)
- ارديبهشت ۱۳۹۲ (۳)
- فروردين ۱۳۹۲ (۱)
- اسفند ۱۳۹۱ (۱)
- اسفند ۱۳۸۹ (۱)
- دی ۱۳۸۹ (۵)
- آذر ۱۳۸۹ (۲۲)
- آبان ۱۳۸۹ (۹)
- مهر ۱۳۸۹ (۱۴)
- شهریور ۱۳۸۹ (۳۳)
- مرداد ۱۳۸۹ (۴۱)
- تیر ۱۳۸۹ (۹)
آخرین مطالب
-
۹۵/۰۹/۰۶یک روز دست هایم را باز میکنم و میروی
-
۹۵/۰۸/۱۴وجود هیچکس غمها را از بین نمی برد
-
۹۵/۰۲/۱۹من دوستت دارم همین و نه خلاص...!
-
۹۵/۰۲/۱۹دوباره فاصله ای نیست ....!
-
۹۴/۱۱/۰۳حتی یک خاطره ...
-
۹۴/۱۱/۰۱اسمت را روی تنش تراشیده است .
پربیننده ترین مطالب
-
۹۴/۰۴/۱۲نیلوفرانه دوستت می دارم..!
-
۹۴/۰۵/۲۶"خود منطقی"پندار
-
۸۹/۱۲/۰۶شاخه و برگ
-
۸۹/۱۰/۰۸درست شب قبل از اعدامش!
مهر پاییز کجا بود در این شهر شلوغ
چار فصل دل من در خطر بی مهری ست
بتول مبشری