پائیز

مشخصات بلاگ
طبقه بندی موضوعی

یک روز زندگی کردن به صدسال عمر کردن میارزد

يكشنبه, ۳۱ مرداد ۱۳۸۹، ۱۲:۱۳ ق.ظ

داستان انسانی که تنها یک روز زندگی کرد!

   دو روز مانده به پایان جهان ، تازه فهمیده که هیچ زندگی نکرده است ، تقویمش پر شده بود و تنها دو روز خط  نخورده باقی مانده بود ، پریشان شد . آشفته و عصبانی نزد فرشته مرگ رفت تا روزهای بیشتری از خدا بگیرد .

 داد زد و بد و بیراه گفت ! " فرشته سکوت کرد "

آسمان و زمین را به هم ریخت ! " فرشته سکوت کرد "

جیغ زد و جار و جنجال راه انداخت ! " فرشته سکوت کرد "

به پرو پای فرشته پیچید ! " فرشته سکوت کرد "

کفر گفت و سجاده دور انداخت ! " باز هم  فرشته سکوت کرد "

دلش گرفت و گریست  به سجاده افتاد!

اینبار فرشته سکوتش را شکست و گفت: بدان که یک روز دیگر را هم از دست دادی! تنها یک روز دیگر باقیست. بیا و لااقل این یک روز را زندگی کن!

لابلای هق هقش گفت: اما با یک روز.... با یک روز چه کاری می توان کرد ....؟

فرشته گفت: آن کس که لذت یک روز زیستن را تجربه کند، گویی که هزار سال زیسته است و آن که امروزش را درنیابد ، هزار سال هم به کارش نمی آید !

و آنگاه سهم یک روز زندگی را در دستانش ریخت و گفت: حالا برو و زندگی کن!

او مات و مبهوت به زندگی نگاه کرد که در گودی دستانش میدرخشید. اما میترسید حرکت کند! میترسید راه برود! نکند قطره ای از زندگی از لای انگشتانش بریزد.قدری ایستاد....

بعد با خود گفت: وقتی فردایی ندارم ، نگاه داشتن این زندگی جه فایده ای دارد ؟!!! بگذار این یک مشت زندگی را خرج کنم.

آن وقت شروع به دویدن کرد . زندگی را به سرو رویش پاشید ، زندگی را نوشید و بوئید و چنان به وجد آمد که دید می تواند تا ته دنیا بدود ، می تواند پا روی خورشید بگذارد و می تواند ...

او در ان روز آسمان خراشی بنا نکرد، زمینی را مالک نشد، مقامی را به دست نیاورد، اما ..... اما درهمان یک روز روی چمن ها خوابید و کفش دوزکی را تماشا کرد، سرش را بالا گرفت و ابرها را دید، و به آنهایی که نمی شناختنش سلام کرد و برای آنها که دوستش نداشتند از ته دل دعا کرد. اوهمان یک روز آشتی کرد و خندید و سبک شد و لذت برد و سرشار شد و بخشید، عاشق شد و عبور کرد و تمام شد !

او همان یک روز زندگی کرد اما فرشته ها در تقویم خدا نوشتند: او درگذشت، کسی که هزار سال زیسته بود.

  • پائیـــز

نظرات  (۵)

وقتی به چیزی که روزی برات آرزو بود رسیدی تازه می فهمی که آرزویش زیبا تر از داشتنش بوده است
  • امیر خوشحال
  • خلاصه سریال سفری دیگر برای آنان که نمی گیرد . . .

    فقط در وبسایت امیر نوشت
    سلام خانم کوچیکه
    زیاد بود وقت ندارم بخونمش
    پاسخ:
    میکشمت!
    سلام دوست عزیز

    من هم لینک شمارا گذاشتم
    کار قشنگی هست خیزش عروسکها
    در این دنیا که حتی ابر نمیگرید به حال ما / همه از من گریزانند ، تو هم بگذر از این تنها