پائیز

مشخصات بلاگ
طبقه بندی موضوعی

سراب

شنبه, ۲۰ شهریور ۱۳۸۹، ۰۷:۵۴ ب.ظ

آفتاب است و، بیابان چه فراخ !
نیست در آن نه گیاه و نه درخت.
غیر آوای غرابان ، دیگر
بسته هر بانگی از این وادی رخت.

در پس پرده‌ای از گرد و غبار
نقطه‌ای لرزد از دور سیاه:
چشم اگر پیش رود ، می‌بیند
آدمی هست که می‌پوید راه.

تنش از خستگی افتاده ز کار .
بر سر و رویش بنشسته غبار.
شده از تشنگی‌اش خشک گلو.
پای عریانش مجروح ز خار.

هر قدم پیش رود ، پای افق
چشم او بیند دریایی آب.
اندکی راه چو می‌پیماید
می‌کند فکر که می‌بیند خواب.

سهراب سپهری

  • پائیـــز

نظرات  (۱)

سلام خانم کوچیکه
این دو تا داستان پایینی خیلی جالب بودن
مخصوصا کفن دزده!!!