پائیز

مشخصات بلاگ
طبقه بندی موضوعی

قناعت

دوشنبه, ۲۹ شهریور ۱۳۸۹، ۰۵:۲۳ ب.ظ

کفش هایش انگشت نما شده بود و جیبش خالی!

یک روز دل انگیز بهاری از کنار مغازه ای می گذشت ؛ مأیوسانه به کفشها نگاه می کرد و غصه ی نداشتن بر

همه ی وجودش چنگ انداخته بود .

ناگاه! جوانی کنارش ایستاد ، سلام کرد و با خنده گفت چه روز قشنگی ! مرد به خود آمد ، نگاهی به جوان

انداخت و از تعجب دهانش باز ماند! جوان خوش سیما و خنده بر لب ، پا نداشت . پاهایش از زانو قطع بود! مرد

هاج و واج ، پاسخ سلامش را داد ؛ سر شرمندگی پایین آورد و عرق کرده ، دور شد .

لحظاتی بعد ، عقل گریبانش را گرفته بود و بر او نهیب می زد که : غصه می خوردی که کفش نداری و از زندگی

دلگیر بودی ؛ دیدی آن جوانمرد را که پا نداشت ؛ اما خوشخال بود از زندگی خوشنود !

  • پائیـــز

نظرات  (۳)

سلام
مطالب وبت واقعاجالبه
واسم افتخاره که باوبت آشناشدم
همه ی پستاتوخوندم
خوشحال میشم به منم سربزنی ولااقل یکی ازپستاموبخونی
میدونم که همراهم میشی
باورنداری بیایکی ازپستاموبخون
  • من انسان هستم...
  • خوشحال میشم اگه تو نظرسنجی وبلاگم شرکت کنی!
    وب زیبا و جالبی دارید
    به منم سر بزن