پائیز

مشخصات بلاگ
طبقه بندی موضوعی

فرار

پنجشنبه, ۱۱ آذر ۱۳۸۹، ۱۱:۵۶ ق.ظ
می‌گویند پسری در خانه خیلی شلوغ‌کاری کرده بود.
همه‌ی اوضاع را به هم ریخته بود.وقتی پدر وارد شد،
مادر شکایت او را به پدرش کرد.
پدر که خستگی و ناراحتی بیرون را هم داشت، شلاق را برداشت.
پسر دید امروز اوضاع خیلی بی‌ریخت است، همه‌ی درها هم بسته است،
وقتی پدر شلاق را بالا برد، پسر دید کجا فرار کند؟ راه فراری ندارد!
خودش را به سینه‌ی پدر چسباند. شلاق هم در دست پدر شل شد و افتاد.
شما هم هر وقت دیدید اوضاع بی‌ریخت است به سوی خدا فرار کنید.
 
«وَ فِرُّوا إلی الله مِن الله»

هر کجا متوحش شدید راه فرار به سوی خداست.
  • پائیـــز

نظرات  (۱)

سلام من اومدم کپی کنم انشا مدرسه رو اما انگار اشتباهی اومدم مطالبتون رو خودندم خیلی غم انگیز بودنند موفق باشید