پائیز

مشخصات بلاگ
طبقه بندی موضوعی
  • پائیـــز

یک روز

دست هایم را

باز میکنم و میروی


 و طبیعی ست

که هرچه دورترشوی

کوچکتر شوی

کوچکتر

کوچکتر

آنقدر که در آغوش

هرکسی جا شوی ...


لیلا کردبچه

  • پائیـــز

وجود هیچکس غمها را از بین نمی برد

اما کمک میکند با وجود غمها محکم بایستیم

درست مثل چتر که باران را متوقف نمی کند،

 اما کمک می کند آسوده زیر باران بایستیم …


ابرها به آسمان تکیه می کنند ؛

درختان به زمین ؛

و انسانها به مهربانی یکدیگر …

گاهی دلگرمی یک نفر چنان معجزه می کند 

که انگار خدا در زمین کنار توست !


جاودان باد سایه کسانی که

 شادی را علتند نه شریک،

و غم را شریکند نه علت …

  • پائیـــز

اتفاقِ خاصى رُخ نمى دهد اگر

آدمى

غفلتاً مقابلِ یک نفر بگوید:

ببین... من دوستت دارم،

همین و خلاص!

این دوستت دارم آنقدر آسان است

که به غفلتِ بى فرصت اش مى ارزد،

همین و خلاص!

چه بهتر از این

که حس کنى دریا

دست در تو گشوده است،

پیش آمد است دیگر،

همین و خلاص!

من زود گریه ام مى گیرد

به خدا بگو

چند لحظه دست روى چشمهایش بگذارد!

من دوستت دارم

همین و نه خلاص...!


سیدعلى صالحى

  • پائیـــز

دست به دامن خدا 

که میشوم....

چیزی آهسته 

درون من به صدا میاید که 

نترس! 

از باختن تا ساختن 

دوباره فاصله ای نیست ....!

  • پائیـــز

هر آدمی که می رود

یک روز ، 

یک جایی ،

به یک هوایی

بر می گردد ...


همیشه یک چیزی برای جا ماندن هست .

حتی یک خاطره ...


  • پائیـــز

کیستی که من

اینگونه به اعتماد

نام خود را با تو می گویم

کلید خانه ام را در دستت می گذارم

نان شادی هایم را با تو قسمت می کنم

به کنارت می نشینم و

بر زانوی تو

اینچنین آرام به خواب می روم؟


کیستی که من

اینگونه به جد

در دیار رویاهای خویش

با تو درنگ می کنم؟


- احمد شاملو


  • پائیـــز

یادم باشد

عاشق کسی شوم که شعر را بلد باشد!

کسی که بفهمد

وقتی ستاره را به چشمهایش

زمین را به آغوشش

بهار را به بودنش تشبیه می کنم

یعنی ؛

دیوانه وار !  

دوستش دارم...


  • پائیـــز

افتاد

آن سان که برگ

- آن اتفاق زرد -

می‌افتد


افتاد

آن سان که مرگ

- آن اتفاق سرد - 

می‌افتد


اما

او سبز بود و گرم که

افتاد...


قیصر امین پور

  • پائیـــز

دلتنگی آدم را به خیابان میکشد

دلتنگم!

و مردم نمیفهمند

قدم زدن -گاهی-

از گریه کردن غم انگیز تر است!

مثل تو

که فکر میکردی سیگار کشیدن کار مردانه ای است!


دل تنگم!

باید تو را به یاد بیاورم

به من فکر کن!

به نیمه شبی که تورا ندارم!

از آدم ها بیشتر از تنهایی میترسم،

و فکر میکنم مرگ، با من چه نسبتی دارد؟! _باید تو را به یاد بیاورم

زمستان های بی برف بی رحم ترند

مثل زنان بی عشق

مثل من...

که نامت را هم فراموش کرده ام

اما هنوز دوستت دارم


به من فکر کن...

به نیمه شبی زمستانی

که سیگارت را رها کنی

تا مرا در آغوش بگیری

لب هایت را بگذاری روی موهایم...

-من اسمت را به یاد نیاورم-

و تو فراموش کنی

گریه کار مردانه ای نیست


قرار است فردا صبح

رفتگر ها جسدم را پیدا کنند

زنی که از نداشتنت یخ زده

و گنجشک ها برایش گریه میکنند

به من فکر کن

به جنازه ی زخمی زنی

که موهایش بوی سیگار میدهد

و با ناخن

اسمت را روی تنش تراشیده است .


اهورا فروزان

  • پائیـــز

بهترین قسمتش این بود

که پرده ها را کشیدم

و زنگ در را با پارچه‌های کهنه پوشاندم

تلفن را توی یخچال گذاشتم

و سه روز تمام

در تخت خواب ماندم


و بهتر از همه این بود

که کسی اصلا

دلش برایم تنگ نشد!


چارلز بوکوفسکی

  • پائیـــز

نه اینکه فکر کنی

اگر شعری برایت نمیگویم

"دوستت"  ندارم


یک وقت خیال برت ندارد

که بیخیال " عاشقانه "گفتن هایم شده ام


این بار

میخواهم به طرز فجیعی

دنیا را انگشت به دهان نگه دارم


میخواهم در چشمهایت 

خیره شوم

مست شوم

و اگر این اشک های لعنتی امان بدهند


                                  پای عاشقی ات

                                  ذره ذره آب شوم

                                  بمییییرم..!!!


فاطمه دشتی
  • پائیـــز

مردی حاشیه خیابان بساط پهن کرده بود،

زردآلو هر کیلو 2 تومن،

هسته زردآلو هرکیلو 4 تومن.

یکی پرسید چرا هسته اش از زرد آلو گرونتره؟!

فروشنده گفت چون عقل آدم رو زیاد میکنه.

مرد کمی فکر کردُ گفت، یه کیلو هسته بده .

خرید و مشغول خوردن که شد با خودش گفت:

چه کاری بود، زردآلو میخریدم هم خود زردآلو رو میخوردم هم هسته شو، هم ارزونتر بود.

رفتُ همین حرف رو به فروشنده گفت،

فروشنده گفت: بــــــله ، نگفتم عقل آدم رو زیاد میکنه !!!

چه زود اثر کردد


  • پائیـــز

دنیا 

دارد از شعرهای عاشقانه تهی می شود

و مردم نمی دانند 

چگونه می شود

بی هیچ واژه ای 

کسی را که این همه دور است ،


این همه 

دوست داشت ...؟


  • پائیـــز

مردم این شهر

دردی دارند ابدی...

اسمش را گذاشته اند

"یـــار"

هم در بودنش می نالند...

هم از نبودنش...!


  • پائیـــز

گاهی

میان مردم

در ازدحام شهر...

غیر

از

" تو "

هر

چه

هست

فراموش می کنم ...!


" فریدون مشیری"

  • پائیـــز