پائیز

مشخصات بلاگ
طبقه بندی موضوعی

دانم که مــرا بی خبـــری می کشد  آخر



دیــــوانه شــدم 

خانه ات آباد ، 

کجایی ؟



پریناز جهانگیر عصر

  • پائیـــز

هرچه

بیشتر فکر می کنم

کمتر به یاد می آورم 

خودم را

پیش از عاشقت بودن !!

الان دقیقا کیستم؟

ته مانده ای از خودم 

 یا تمام تو...


یغما گلرویی

  • پائیـــز

بگذارکه بر شاخه ی این صبح دلاویز 

بنشینم و از عشق سرودی بسرایم 


آنگاه به صد شوق چو مرغان سبکبال 

پر گیرم ازین بام و به سوی تو بیایم 


فریدون مشیری

  • پائیـــز

دل به هجران تو عمریست شکیباست


ولی بار پیری شکند پشت شکیبایی را

  • پائیـــز

ﭘﺮ ﺍﺯ"ﻣﻬﺮﺑﺎﻧﯽ"ﺑﻤﺎﻥ

ﺣﺘﯽ ﺍﮔﺮ ﻫﯿﭻ ﮐﺲ

ﻗﺪﺭ ﻣﻬﺮﺑﺎﻧﯿﺖ ﺭﺍ ﻧﺪﺍﻧﺪ

ﺍﯾﻦ"ﺫﺍﺕ ﻭ ﺳﺮﺷﺖ"ﺗوﺳﺖﮐﻪ ﻣﻬﺮﺑﺎﻥ ﺑﺎﺷﯽ 

ﺗﻮ "ﺧﺪﺍﯾﯽ" ﺩﺍﺭﯼ

ﮐﻪ ﺑﻪ ﺟﺎﯼ همه جبران می‌کند

  • پائیـــز

تو ماهی و من ماهیِ این برکه ی کاشی

اندوه بزرگی است زمانی که نباشی

آه از نفس پاک تو و صبح نشابور

از چشم تو و حجره ی فیروزه تراشی

پلکی بزن ای مخزن اسرار که هر بار

فیروزه و الماس به آفاق بپاشی!

ای باد سبک سار! مرا بگذر و بگذار!

هشدار! که آرامش ما را نخراشی

هرگز به تو دستم نرسد ماه بلندم

اندوه بزرگی است چه باشی... چه نباشی


علیرضا بدیع
  • پائیـــز

شازده کوچولو میگفت:


گل من گاهی بی حوصله و مغرور بود

اما ماندنی بود و این ماندن بود که او را گل من کرده بود...


  • پائیـــز

شیشه های شکسته تعویض می شوند

پل های شکسته ، تعمیر

آدم های شکسته ، فراموش . . .

برای بودن ، گاهی لازم است که نباشی !

شاید نبودنت بودنت را به خاطر آورد …

اما دور نباش ، دوری همیشه دلتنگی نمی آورد ،

فراموشی همان نزدیکی هاست !

فراموشی می آید…

مثل همین پائیز

با ابرهای سهمگینش

دیروز برگ خشکی دیدم

که نمی دانست

از کدام شاخه جدا شده

فراموش شدن همیشه از نبودن نیست !

گاهی از نزدیک شدن زیاد فراموش میشی … !

  • پائیـــز

ﻋﺘﯿﻘﻪﻓﺮﻭﺷﯽ ﺩﺭ ﺭﻭﺳﺘﺎﯾﯽ ﺑﻪ ﻣﻨﺰﻝ ﺭﻋﯿﺘﯽ ﺳﺎﺩﻩﻭﺍﺭﺩ ﺷﺪ .

ﺩﯾﺪ ﻛﺎﺳﻪﺍﯼ ﻧﻔﯿﺲ ﻭ ﻗﺪﯾﻤﯽ ﺩﺍﺭﺩ ﻛﻪ ﺩﺭﮔﻮﺷﻪﺍﯼ ﺍﻓﺘﺎﺩﻩ ﻭ ﮔﺮﺑﻪ ﺩﺭ ﺁﻥ ﺁﺏ ﻣﯽﺧﻮﺭﺩ .

ﺩﯾﺪ ﺍﮔﺮ ﻗﯿﻤﺖ ﻛﺎﺳﻪ ﺭﺍ ﺑﭙﺮﺳﺪ ﺭﻋﯿﺖ ﻣﻠﺘﻔﺖ ﻣﻄﻠﺐ ﻣﯽﺷﻮﺩ ﻭ ﻗﯿﻤﺖ ﮔﺮﺍﻧﯽ ﺑﺮ ﺁﻥ ﻣﯽﻧﻬﺪ. 

ﻟﺬﺍ ﮔﻔﺖ : ﻋﻤﻮﺟﺎﻥ ﭼﻪ ﮔﺮﺑﻪ ﻗﺸﻨﮕﯽ ﺩﺍﺭﯼ ﺁﯾﺎ ﺣﺎﺿﺮﯼ ﺁﻥ ﺭﺍ ﺑﻪ ﻣﻦ ﺑﻔﺮﻭﺷﯽ؟

ﺭﻋﯿﺖ ﮔﻔﺖ: ﭼﻨﺪ ﻣﯽﺧﺮﯼ؟

ﮔﻔﺖ : ﯾﻚ ﺩﺭﻫﻢ .

ﺭﻋﯿﺖ ﮔﺮﺑﻪ ﺭﺍ ﮔﺮﻓﺖ ﻭ ﺑﻪ ﺩﺳﺖ ﻋﺘﯿﻘﻪ ﻓﺮﻭﺵﺩﺍﺩ ﻭ ﮔﻔﺖ : ﺧﯿﺮﺵ ﺭﺍ ﺑﺒﯿﻨﯽ .

ﻋﺘﯿﻘﻪ ﻓﺮﻭﺵ ﭘﯿﺶ ﺍﺯﺧﺮﻭﺝ ﺍﺯ ﺧﺎﻧﻪ ﺑﺎ ﺧﻮﻧﺴﺮﺩﯼ ﮔﻔﺖ : ﻋﻤﻮﺟﺎﻥ ﺍﯾﻦ ﮔﺮﺑﻪ ﻣﻤﻜﻦ ﺍﺳﺖ ﺩﺭ ﺭﺍﻩ ﺗﺸﻨﻪﺍﺵ ﺷﻮﺩ ﺑﻬﺘﺮ ﺍﺳﺖ ﻛﺎﺳﻪ ﺁﺏ ﺭﺍ ﻫﻢ ﺑﻪ ﻣﻦ ﺑﻔﺮﻭﺷﯽ .

ﺭﻋﯿﺖ ﮔﻔﺖ : ﻗﺮﺑﺎﻥ ، ﻣﻦ با این کاسه ﺗﺎ ﺑﻪ ﺣﺎﻝ پنجاه ﮔﺮﺑﻪ ﻓﺮﻭﺧﺘﻪﺍﻡ، ﻛﺎﺳﻪ ﻓﺮﻭﺷﯽ ﻧﯿﺴﺖ ، عتیقه است.


ﻫﺮﮔﺰ ﻓﮑﺮ ﻧﮑﻨﯿﺪ ﺩﯾﮕﺮﺍﻥ ﺍﺣﻤﻘﻨد..

  • پائیـــز

سوگند!

که هیچ دینی،

از هیچ حیوانی،

هیچ انسانی

نمیسازد...!


دین اصیل،

بر پایه انسانیت استوار است

که ریشه در اخلاق و خِرد آدمی دارد!


دین، بدون پاس کردن پیش نیاز "انسانیت"،

افزاینده خوی حیوانیست!

اول، انسان باشیم!


  • پائیـــز