پائیز

مشخصات بلاگ
طبقه بندی موضوعی

تنها زمانى "صبور" خواهى شد، که "صبر" را یک "قدرت" بدانى

نه یک "ضعف"...


آنچه "ویرانمان" مى کند، "روزگار" نیست!

حوصله ی "کوچک"، براى "آرزوهاى بزرگ" ماست...

چه زیبا گفت حضرت مولانا


"ﺩﻧﯿﺎ ﻫﻤﻪ ﻫﯿﭻ ..."


ﺩﻧﯿﺎ ﻫﻤﻪ ﻫﯿﭻ ﻭ ﺍﻫﻞ ﺩﻧﯿﺎ ﻫﻤﻪ ﻫﯿﭻ،

ﺍﯼ ﻫﯿﭻ ﺑﺮﺍﯼ ﻫﯿﭻ ﺑﺮ ﻫﯿﭻ ﻣﭙﯿﭻ،

ﺩﺍﻧﯽ ﮐﻪ ﭘﺲ ﺍﺯ ﻋﻤﺮ ﭼﻪ ﻣﺎﻧﺪ ﺑﺎﻗﯽ؟

ﻣﻬﺮ ﺍﺳﺖ ﻭ ﻣﺤﺒﺖ ﺍﺳﺖ ﻭ ﺑﺎﻗﯽ ﻫﻤﻪ ﻫﯿﭻ .....

  • پائیـــز

دخترک از میان جمعیتی که گریه‌کنان شاهد اجرای تعزیه‌اند رد می‌شود. عروسک و قمقمه‌اش را محکم زیر بغل می‌گیرد. شمر با هیبتی خشن، همان‌طور که دور امام حسین(علیه السلام) می‌چرخد و نعره می‌زند، از گوشه‌ی چشم دخترک را می‌پاید. او با قدم‌های کوچکش از پله‌های سکوی تعزیه بالا می‌رود. از مقابل شمر می‌گذرد، مقابل امام حسین(علیه السلام) می‌ایستد و به لب‌های سفید شده‌اش زل می‌زند. قمقمه را که آب تویش قلپ قلپ صدا می‌دهد، مقابل او می‌گیرد. شمشیر از دست شمر می‌افتد و رجز خوانی‌اش قطع می‌شود.

دخترک می‌گوید: «بخور، مالِ تو آوردم» و بر می‌گردد. رو به روی شمر که حالا بر زمین زانو زده، می‌ایستد. مردمک‌های دخترک زیر لایه‌ی براق اشک می‌لرزد. توی چشم‌های شمر نگاه می‌کند و با بغض می‌گوید: «بابای بد!»

نگاه شمر از چانه‌ی لرزان دخترک می‌گذرد، و روی زمین می‌ماند. او نمی‌بیند که دخترک چگونه با غیظ از پله‌های سکو پایین می‌رود.

  • پائیـــز

خش خش...،صدای پایِ خزان است، یک نفر


 در را به روی ِ حضــــرتِ پـاییـــز وا کنـد


 "علیرضا بدیع"

  • پائیـــز

مهر پاییز کجا بود در این شهر شلوغ


چار فصل دل من در خطر بی مهری ست


بتول مبشری

  • پائیـــز

نه بهار با هیچ اردیبهشتی

نه تابستان با هیچ شهریوری

و نه زمستان با هیچ اسفندی اندازه پاییز به مذاق خیـابانها خوش نیامد ؛


 پائیز مهری داشت که بر دل هر خیابان می نشست !

  • پائیـــز

تو شعر هستی و دلتنگی ِ پس از باران!

که دست های تو در دست های پائیز است


چقدر دوری ِ از تو تحملش سخت است

چقدر حس ِ تو را داشتن غم انگیز است 


وحید نجفی

  • پائیـــز

پائیز که آمد

باران هم

درختان به سازِ باد

در پیچ و تاب‌اَند


حیف نیست

تو نیایی.....


ایرج تمجیـــدی

  • پائیـــز

بیچاره آسمان شهریور

دلش با پاییز است 

و

پایبند تابستان

  • پائیـــز

روزها رفتند و من دیگر ؛

خود نمیدانم کدامینم ؛

آن من سرسخت مغرورم ؛

یا من مغلوب دیرینم ؟

بگذرم گر از سر پیمان ؛

میکشد این غم دگر بارم ؛

می نشینم شاید او آید ؛

عاقبت روزی به دیدارم

  • پائیـــز

ناودانها شر شر باران بی صبری است

آسمان بی حوصله ، حجم هوا ابری است

کفشهایی منتظر در چارچوب در

کوله باری مختصر لبریز بی صبری است

پشت شیشه می تپد پیشانی یک مرد

در تب دردی که مثل زندگی جبری است

و سرانگشتی به روی شیشه های مات

بار دیگر می نویسد : " خانه ام ابری است "




اینجا آسمان ابریست ، آنجا را نمیدانم…

اینجا شده پائیز ، آنجا را نمیدانم…

اینجا فقط رنگ است ، آنجا را نمیدانم…

اینجا دلی تنگ است ، آنجا را نمیدانم


قیصر امین پور

  • پائیـــز